English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1434 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to carry a motion U پیشنهادی را اجرا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to carry out a proposal U پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
Other Matches
To turn down (reject) an offer. U پیشنهادی را رد کردن
to make a suggestion U پیشنهادی کردن
proposals U طرح پیشنهادی
proposal U طرح پیشنهادی
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
conference circuit U اتصال پیشنهادی
make shift construction U طرح پیشنهادی
recommend units U واحدهای پیشنهادی
withdraw an offer U پیشنهادی را پس گرفتن
offering price U قیمت پیشنهادی
tax haven U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
tax havens U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
Hobson's choice U پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
Vote (write) against a proposallll. U بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standard U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous U تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
exercised U اجرا کردن
exercise U اجرا کردن
executing U اجرا کردن
exercises U اجرا کردن
to put in practice U اجرا کردن
put in practice U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
executed U اجرا کردن
executes U اجرا کردن
practises U اجرا کردن
performed U اجرا کردن
performs U اجرا کردن
actualise [British] U اجرا کردن
actualize U اجرا کردن
carry ineffect U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
practise U اجرا کردن
put ineffect U اجرا کردن
put inpractice U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
make something happen U اجرا کردن
perform U اجرا کردن
bring into being U اجرا کردن
put into effect U اجرا کردن
deliver U اجرا کردن
delivers U اجرا کردن
fulfit U اجرا کردن
fulfill [American] U اجرا کردن
practising U اجرا کردن
accomplish U اجرا کردن
bring inbeing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
make a reality U اجرا کردن
put into practice U اجرا کردن
practicing U اجرا کردن
implemented U اجرا کردن
implements U اجرا کردن
enforce U اجرا کردن
conducting U اجرا کردن
conducts U اجرا کردن
implementing U اجرا کردن
enforced U اجرا کردن
enforces U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
carry into execution U اجرا کردن
enforcing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
administration U اجرا کردن
conducted U اجرا کردن
effecting U اجرا کردن
conduct U اجرا کردن
effect U اجرا کردن
administrations U اجرا کردن
effected U اجرا کردن
fulfill a contract U قرارداد را اجرا کردن
perform a contract U قرارداد را اجرا کردن
to perform a command U فرمانی را اجرا کردن
obey U اجرا کردن دستور
obeys U اجرا کردن دستور
obeyed U اجرا کردن دستور
obeying U اجرا کردن دستور
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
performs U بجا اوردن اجرا کردن
fill U اجرا کردن بزرگ شدن
sight-reading U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
perform U بجا اوردن اجرا کردن
fills U اجرا کردن بزرگ شدن
performed U بجا اوردن اجرا کردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
kill U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
pass U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kills U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
operation U ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
overlaying U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlays U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
processor U وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
client side U داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
support U کمک کردن یا کمک به اجرا
completion U اجرا
implementation U اجرا
operation U به اجرا
feasance U اجرا
administrations U اجرا
exercize U اجرا
execution U اجرا
ministration U اجرا
performance U اجرا
performances U اجرا
effect U اجرا
effected U اجرا
executed U اجرا
run U اجرا
implementation U اجرا
executing U اجرا
accomplishment U اجرا
execute U اجرا
administration U اجرا
fulfilment U اجرا
application U اجرا
runs U اجرا
effecting U اجرا
executes U اجرا
applications U اجرا
languages U در زمان اجرا
run book U دفتر اجرا
sergeant at arms U مامور اجرا
run time U زمان اجرا
run manual U راهنمای اجرا
sergeants U مامور اجرا
non performance U عدم اجرا
effective U قابل اجرا
carry ineffect U به اجرا در آوردن
put ineffect U به اجرا در آوردن
sergeant U مامور اجرا
enforceable U قابل اجرا
inapplicable U اجرا نشدنی
sanction U ضمانت اجرا
manageable <adj.> U اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U اجرا پذیر
contrivable <adj.> U اجرا پذیر
makeable <adj.> U اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا پذیر
workable <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا پذیر
feasible <adj.> U اجرا پذیر
executable <adj.> U اجرا پذیر
achievable <adj.> U اجرا شدنی
contrivable <adj.> U اجرا شدنی
makable <adj.> U اجرا پذیر
makable <adj.> U قابل اجرا
sanctions U ضمانت اجرا
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا شدنی
sanctioning U ضمانت اجرا
manageable <adj.> U اجرا شدنی
sanctioned U ضمانت اجرا
makeable <adj.> U اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U اجرا شدنی
feasible <adj.> U اجرا شدنی
doable <adj.> U اجرا شدنی
doable <adj.> U اجرا پذیر
achievable <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا شدنی
put inpractice U به اجرا در آوردن
implement U به اجرا در آوردن
carry out U به اجرا در آوردن
actualize U به اجرا در آوردن
actualise [British] U به اجرا در آوردن
applicable <adj.> U قابل اجرا
suitable <adj.> U قابل اجرا
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com